|
مطالب جالب و زیبا و آموزنده و فلسفی
وقتی که همه پرنده ها برای زمستون به سوی جنوب حرکت می کنن. برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانهای ندارم! چقدر غریب و مبهم..... چه حس مشکوکی !!! من و او دیگر "ما" نیستیم... و من حتی دلتنگش نمیشوم انگار تمام آن روزها کابوس شکنجهای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود مثل پرندهای فراری از قفس احساس رهایی میکنم غریب است دوست داشتن. وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ، تو تشنه ی آتش باشی و نه آب...
یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست... ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﺎن ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻪ ﮐﻨﻌﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام ﺍﮔﺮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺣﺴﺮﺕ، ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺮﺍ ﻣﻦ ﺗﺎ ﭘﺲ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﭘﻮﺷﺎﻟﯽ ﺗﺮﺍ ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺎ ﺗﺮﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻌﺖ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ، ﻫﻤﯽ ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﻢ... اولش دلت برا اون "آدم" تنگ ميشه...، بعد برا "اون روزاتون" تنگ ميشه...، آخرش... دلت برا خودت تنگ ميشه،...آدمي كه تو اون روزا بودي!!! خوب یا بد مکالمه شما ، تبلیغات شماست هر زمان که شما دهان خود را باز میکنید اجازه خواهید داد که افراد ذهن شما را ببینند بروس بارتن نــَـه بــــه دیــروز هــآیی کـــه بودی می اندیشــَمــنـــَـه بـــه فـــــَــردآهــآیی کـــه شــآیـَـد بیــــآیی تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشتبه شرطی كه مرا در آرزوی خویش نگذاری بازیچه ی هر ایل و تباری شد عشق انگیزه ی هر خلافکاری شد عشق حافظ! تو عروج عشق را دیدی و من دیدم چه دروغ شاخ داری شد عشق!
برچسب ها :
نوشته شده در تاریخ 1392/8/12 و در ساعت : 14:04 - نویسنده : e.yakhi
محبوب ترین مطالب
آخرین مطالب نوشته شده
|